کد مطلب:140305 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

مقاله مرحوم حاج فرهاد میرزا در کتاب قمقام زخار
مرحوم حاج فرهاد میرزا در قمقام می نویسد:

هنگام هجوم لشگر به طرف خیام امام علیه السلام عباس سلام الله علیه با حبیب بن مظاهر و زهیر بن القین و هیجده سوار دیگر نزد آنها رفته سبب باز جست؟

گفتند: امیر ما عبیدالله را امر چنین است كه حكم او را گردن نهید و یا پیكار را آماده شوید.

ابوالفضل علیه السلام فرمود: باری اندك مشتابید تا از مصدر امامت جواب باز آرم، عباس بخدمت آمد و منافقان بایستادند.

حبیب بن مظاهر، زهیر بن القین را گفت اگر خواهی تو این قوم را موعظت و نصیحت گوی و اگر گوئی تا من سخن كنم.

زهیر گفت: نخست تو پند ده.

حبیب گفت: وه، چه زشت بندگان خدا كه شمائید؟ هیچ نیاندیشید كه علی الصباح محشر خداوند خویش را ملاقات كنید كه عترت و اهل بیت پیغمبر او را به شهادت رسانیده متهجدین و اخیار و ابرار و مجتهدین امت را كشته باشید؟!


عروة (عزرة خ ب) بن قیس ملعون گفت: تو تا بتوانی هیچ گاه از ستایش و تزكیه خود دست باز نداری.

زهیر گفت: او خویش را نمی ستاید، خداوندش پسندیده و ستوده و شاهراه هدایت بدو باز نموده است، هان از باریتعالی بترس و یاور گمراهان مباش، به ریختن خون پاك این نفوس زكیه معاونت مكن و نصیحت من بپذیر.

عروه گفت: ای زهیر تو را همواره عثمانی می دانستم و در شمار شیعیان اهل بیت نبودی؟

گفت: مگر از موقف من این مسئله نتوانی دانست، ایزد عز اسمه گواه است كه من بدو نامه نكردم و وعده نصرت ندادم، بیش از این نبود كه در راه اجتماع افتاد، چون عزیمت او بدانستم و غدر و مكر شما نیز نیكو می شناختم جد اطهرش رسول الله را بیاد آوردم و حق او را پاس داشتم تا جان خویش وقایه ذات مقدس او كنم تا آنچه را كه از حق خدا و رسول ضایع خواسته آید محفوظ دارم.

و دیگر اصحاب نیز گروه شقاوت اثر را پند داده از قتال باز می داشتند.

ابوالفضل علیه السلام پیغام بگذارد، امام فرمود:

ای برادر اگر بتوانی بگویشان تا یك امشب ما را مهلت دهند و كار جنگ به فردا گذارند چه باریتعالی خود می داند كه من پیوسته نماز و تلاوت قرآن و كثرت دعا و استغفار را دوست می داشتم تا امشبی نیز به وظایف طاعت و عبادت قیام شود.

ابوالفضل علیه السلام بازگشته فرمان امام برساند.

عمر از شمر رأی جست.

شمر گفت: امیر توئی و حكم تو راست.

ابن سعد گفت: اگر اختیار مرا بودی می خواستمی كه تا در این موقف نیامدمی، از دیگر مردمان مشورت كرد قیس بن اشعث گفت: اكنون این خواهش را اجابت نمای، به خدای كه بامدادان محاربت را آماده باشند.


عمر گفت: اگر به یقین دانم كار از امشب به فردا نگذارم.

عمرو بن حجاج بن سلمة الزبیدی گفت: سبحان الله، اگر دیلمان این مسئلت كردندی و بدین قدر مهلت خشنود بودندی پذیرفتن واجب آمدی.

عمر بازگشت و رسولی در خدمت ابوالفضل بسده سینه امامت فرستاد كه امشب مهلت است، اگر صبحگاهان به حكم ابن زیاد سر اندر آرید شما را به كوفه فرستیم و اگر امتناع ورزید دست باز نداریم.